برای مادرم
زنی شب تا سحر گریید خاموش.
زنی شب تا سحر نالید، تا من
سحرگاهی بر آرم دست و گردم
چراغی خرد و آویزم به برزن.
زنی شب تا سحر نالید و ــ افسوس! ــ
مرا آن ناله ی خامش نیفروخت:
حریق قلعه ی خاموش مردم
شبم دامن گرفت و صبحدم سوخت.
حریق قلعه ی خاموش و مدفون
به خاکستر فرو دهلیز و درگاه
حریق قلعه ی خاموش ــ آری ــ
نه شب گرییدن زن تا سحرگاه.
19 اسفند 1336
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو